تاریخ پزشکی خلیج فارس
صفویه تا قاجاریه
در آغاز قرن شانزدهم، ظهور پرتغالی ها در خلیح فارس سبب شد که در روند الگوی سنتی تجارت دگرگونی هایی پدید آید. آنها نه بعنوان بازرگان، بلکه بعنوان فاتحان نظامی وارد خلیج فارس شدند و طرح و نقشه آنان این بود که سلطه مطلقه شان را نه تنها در این آبراه بلکه در سرتاسر آسیا مستقر نمایند. لذا به منظور دستیابی به این هدف، نقاط کلیدی استراتژیکی را در آسیا تسخیر نمودند. دریانورد پرتغالی موسوم به « الفونسو دوالبوکرک» درتجزیه و تحلیل ماهرانه اش راجع به اوضاع سوق الجیشی هند شرقی، این سه محل را به عنواتن نقاط کلیدی شناسانده و تعیین کرده بود: عدن، هرمز و ترعه های مالاکا و گفته بود: « به نظر من شهر هرمز مهمتر از همة آنها می باشد» (77).
در این دوران دولت پرتغال در اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس، بی رقیب به شمار می رفت و به وسیله کشتی های جنگی خود بر کلیة مراکز بازرگانی این منطقه تسلط داشت و از تجارت خود سود سرشاری می برد ( 78).
پرتغالی ها جزیرة هرمز را مراکز تسلیحات و زرادخانه خود قرار دارند و رفته رفته هرمز مرکز ثروت و تجارت شد و محل تبادل کالای شرق و غرب گردید. کشتی های پرتغالی که از چین و هند می آمدند، در آنجا کالاهای ایران و شرق را مبادله می کردند و موجب ثروت و مباهات روز افزون پرتغالی ها بودند. تا جایی که می گفتند اگر جهان همچون حلقة انگشتری باشد هرمز نگین الماس آن است.
قبل از اینکه هرمز به وسیلة نیروهای مشترک ایران و انگلیس در 1622 تسخیر شود، یک بیمارستان پرتغالی در آنجا درست شده بود که هر چند شاید روش های پزشکی که در آن به کار می رفت واقعاً جدید نبود امّا این بیمارستان، نخستین بیمارستان ایرانی بود که به شیوه غربی اداره می شد ( یعنی پیش از تأسیس بیمارستان جدید تهران در سال 1868). امّا اوزنیوس، در کتاب خود تحت عنوان « تاریخ مسیون های مذهبی» چنین می نویسد: « در 1609 در هرمز تنها یک دسته از راهبان فرقة اوگوستین ها وجود داشت که شامل 12 نفر بود.
اینها علاوه بر مسئولیت کلیسا، عهددار سرپرستی بیمارستان سلطنتی نیز بودند. در داخل قلعه، کلیسای اصلی با سه نمازخانه بود و در خارج قلعه نیز هر راهبی موظف بود از هر یک از دو کلیسای کوچک دیگر مواظبت کند. روبروی قلعه، بیمارستان مهم میسریکوردیا (Misericordia) قرار داشت. این بیمارستان مؤسسة خیریه ای بود که تمجید و ستایش نسبت به ملت پرتغال را برمی انگیخت زیرا با تأسیسات خود که تحت سرپرستی و ادارة یک مرد کارآزموده قرار داشت، برای دختران بی چیز جهیزیه فراهم می آورد و در بیمارستان های مختلف از افراد بیمار، نوزادان سر راهی و بیماران روانی پرستاری می کرد. ضمناً این مؤسسه به محکومان کمک می کرد و در کفن و دفن اموات اقدام می ورزید و برای آموزش روح آنان مراسم دعا به جا می آورد.»
با نگریستن در خدمات میسیون مذهبی هرمز پی می بریم حضور میسیون های مذهبی چقدر در آشنایی ایرانیان با طب مدرن غربی کار ساز بوده اند.
از مؤلفه های نیرومند دیگر آشنایی ایرانیان با ریشه های پزشکی اروپا، ورود کمپانی هند شرقی در صحنة اقتصاد و سیاست خلیج فارس و ایران می باشد. از نظر پژوهندگان تاریخ پزشکی ایران، این دو مؤلفه، یعنی حضور میسیون های مذهبی و کمپانی هند شرقی، مهمترین رویداد و آغازگر آشنایی ایرانیان با طبّ پیشرفتة غرب بوده است و ردّپای هر دوی این عوامل اثر گذار را نیز در آغاز در کرانة خلیج فارس می یابیم.
کمپانی هند شرقی، بموجب منشور امپراطوری انگلستان در سال 1600 تأسیس شد. هدف از تأسیس این کمپانی بر قرار ساختن روابط تجارتی هند شرقی بود. این شرکت در دوازده سالة اول تأسیس خود هر سال یک دسته کشتی از طریق دماغة امید به سوی هندوستان می فرستاد ولی در سال 1608 از طرف این شرکت یک مرکز تجارتی در ساحل شرقی هند، در محلی بنام « سورات» ایجاد گردید. در سال 1615 هیئتی از طرف شرکت هند شرقی که مرکزش در « سورات» بود به ایران فرستاده شد. این همان هیئتی است که اعضاء آن بالاخره توانستند از شاه عباس فرمانی دائر بر آزادی تجارت در ایران تحصیل نمایند. هدف و منظور اصلی کمپانی هند شرقی نفوذ در ایران آن بود که بتوانند محصولات پشمی انگلیسی را در ایران فروخته و در عوض ابریشم ایرانی تحصیل نمایند (81).
از سوی شاه عباس، بندر جاسک در 9 مایلی شرق جزیرة هرمز، به کمپانی هند شرقی واگذار شد. علل همکاری شاه عباس اول با کمپانی هند شرقی آن بود که وی برای اعمال حاکمیت ایران و جزایر و سواحل خلیج فارس، بدنبال متحدی در مقابل پرتغال می گشت و در عین حال مایل بود، جهت صادرات ابریشم ایران را که از راه حلب انجام می گرفت به خلیج فارس و هرمز تغییر مسیر دهد، زیرا از این طریق، از یک طرف در آمد گمرکی ایران را افزایش و از سوی دیگر درآمد دولت عثمانی را کاهش می داد. با این محاسبات است که دولت ایران در راه جلب نظر و همکاری انگلستان امتیازات متعددی را به کمپانی هند شرقی می دهد و کمپانی نیز هم از این موقعیت حداکثر استفاده را می کند، چنانچه بالاخره نماینده دولت ایران، امامقلی خان و نمایندگان کمپانی هند شرقی در سال 1622 قرار دادی را جهت همکاری نظامی علیه پرتغال در جزیرة هرمز امضاء کردند. حملة مشترک نیروی دریایی و هجوم سربازان ایرانی به جزیرة هرمز در فوریة 1622 آغاز و بالاخره پس از جنگ های شدید در 23 آوریل 1622، پرتغالی ها شکست خورده و تسلیم شدند و پرچم آنها پس از قریب به یک صد سال از هرمز پایین کشیده شد. پس از اخراج پرتغالی ها از هرمز، دولت ایران بتدریج گمرک هرمز را به گمبرون منتقل کرد و این شهر بندرعباس نامیده شد. مقامات کمپانی هند شرقی انگلیسی نیز بدنبال اهمیت یافتن بندعباس، مرکز تجاری خود را از جاسک به این بندر منتقل کردند و با استفاده از مراکز تجاری خود در شیراز و اصفهان، سعی کردند انحصار تجارت ابریشم را بخود اختصاص داده، بر هلندی ها برتری یابند، امّا عملاً کسب موفقیت تا اواسط قرن هفدهم بطول انجامید ( 82، 83 و 84).
نمایندگی کمپانی هند شرقی در ایران، در چند سال اول تأسیس خود سازمان طبی منظمی نداشت. کارخانه هایی که در کنار دریا قرار داشتند. احتمالاً از طرف جراحان کشتی های انگلیسی که با فواصل دور از هم به بنادر می رسیدند مورد بازدید پزشکی قرار می گرفت.
امّا در مارس 1621، توماس کوینس، بعنوان تنها پزشک انگلیسی در ایران، سمت پزشکی کارخانة گمبرون را بعهده می گیرد. در سال 1633، کنستانتین یانگ که به سبب زیاد شدن بیماری در کارخانه به شتاب به ایران آمده بود، جای کوینس را در گمبرون گرفت. در پاییز سال 1660 سمت یانگ در گمبرون به «ریچارد برو» سپرده شد ولی او هم چندان در آنجا نماند، زیرا دریادداشت های موجود نشان می دهند که «استفن فلاور» نماینده شرکت در ایران وقتی در 1668 می خواسته از گمبرون به اصفهان سفر کند، شخصی به نام توماس بویس بعنوان جراح با وی بوده است.
یکی از پزشکان مهم کمپانی هند شرقی، جان فرایر بود که در کالج ترینیتی آکسفورد تحصیل کرده ودر سال 1672 فارغ التحصیل شده بود. فرایر در یادداشت های خود می نویسد که « در 35 کیلومتری شمال گمبرون، در محلی که چند چشمه آب گرم می جوشد، دهکدة کوچکی هست که در آن دو بیمارستان بزرگ وجود دارد. این بیمارستان را ایرانی ها نساخته اند، بلکه یکی از آن ها یادگار شرکت هند شرقی هلند بوده و دیگری هم توسط یک هندی ساخته شده است» ( 85).
فرایر در کتاب بعدی خود آن را « گزارش جدید» نامیده و شرح بیشتری دربارة این بیمارستان ها و سرچشمه و خاصیت چشمه های آب گرم داده است. آب این چشمه ها صد سال پس از آن تاریخ هم برای مقاصد درمانی مورد استفاده بوده است زیرا دکتر جان پارکر، جراح کمپانی در گمبرون به مصرف آن علاقه داشته و مقداری از آن را هم به انگلستان برده و در نتیجة آزمایش معلوم شد که مادة فعال آن گوگرد بوده است. فرایر بعد از مراجعه به انگلستان درجة دکتری گرفت و در سال 1697 به عضویت انجمن سلطنتی انتخاب شد. او مشاهدات خود را دربارة وضع داخلی ایران منتشر نمود وضمن این یادداشت ها، از آب و هوا، وضع دربار، مردم و آداب و رسوم آنان بحث می کند. چند صفحه ای هم به وضع طبابت در ایران اختصاص داده است ( 86). از امراض بومی ایران از جنون، ذات الجنب، ذات الریه، عفونت ها، نزله، اختلالات چشم، خونریزی های لثه، سوزاک، بواسیر، تب خالدار و نقرس نام می برد.
پس از مراجعت فرایر، در کار ثبت اطلاعات پزشکی در گمبرون وقفه ای ایجاد شد. گویا یک پزشک هلندی بعنوان جراح هیئت نمایندگی انتخاب گردید، تا این که او نیز به علت ابتلای به تب از پا در آمد. این شخص انگلبرت کمپفر نام داشت و به عنوان منشی و پزشک سفیر سوئد در دربار شاه سلیمان صفوی به ایران آمده بود. او پس از مراجعت به اروپا نظرات خود را دربارة ایران چاپ و منتشر کرد ( 87).
در سال 1727، پزشکی به نام آنتونی فوربز، مسئول بهداشت کارخانه در گمبرون شده و مقارن با این ایام نیز بیمارستان کوچکی تأسیس می شود که مخارج ماهیانة آن 160 شاهی بوده است. با توجه به این که مخارج شرکت بر 5487 شاهی در ماه بالغ می شد، درمانی که برای بیماران فراهم شده بود، بسختی می توانست کافی باشد. از شرح مکاتبات دکتر فوربز و پزشکان دیگر، چنین به نظر می رسد که روحیة مقتصدانه مدیران شرکت در هندوستان موجب شده بود که این بیمارستان نتواند داروها و وسایل طبی خود را تهیه کرده و در نتیجه حتی از دادن خدمات پزشکی به افراد تحت حمایت خود نیز عاجز بوده است و چون دریافت داورها از بمبئی به فراموشی سپرده می شد، افراد مجبور بودند داروهای مورد نیاز را از کشتی های آلمانی و اروپایی به قیمت های گزاف و غیر قابل تحمل خریداری کنند ( 89). از این رو به نظر نمی رسد که این بیمارستان با چنین شرایطی می توانسته است در ارائه خدمات پزشکی به مردم گمبرون سهمی عمده داشته باشد. در ضمن هر زمان که مدیر شرکت به سفر می رفت، پزشک مشاور را با خود می برد و پرداخت امور طبی کارخانه از طرف قائم مقام پزشک انجام می گرفت و یا از پزشکان دیگری که در خدمت کشتی ها یا سیاحان دریایی بودند استفاده می شد ( 88).
در سال 1738 در یادداشت های روزانة شرکت، شرح بسیار جالبی وارد شده، زیرا ممکن است است قدیمی ترین اشاره بر اثرات عاجز کنندة طاعون در منطقة خلیج فارس که از آن پس نقش مهمی در روابط ایران با هند و اروپا داشته، بوده است.
با استعفای دکتر الیفانت، مستر « جان روز» به جای وی منصوب گردید. این شخص نتوانست مدت زیادی در این سمت بماند زیرا در بامداد روز 28 اکتبر 1740 در اثر یک « تب عفونی» مداوم در گذشت. سال بعد از آن روبرت هریوت به سمت جراح گمبرون تعیین گردید و بار دیگر بیماری همگانی شدیدی که به احتمال قریب به یقین وبا یا طاعون بود، بروز کرد. از همین یادداشت های گمبرون پی می بریم که «کنگ » دچار طاعون همگانی شده و تعداد تلفات چنان بالا بوده است که شخص سالمی برای دفن مردگان به سختی پیدا می شده است و خود گمبرون نیز در سال 1743 چنان تب زده شده بود که بجز مدیر، هیچ یک از اتباع اروپایی زنده نمانده بودند ( 88).
به جای دکتر هریوت، دکتر جان هاردکاسل به خدمت در گمبرون گماشته شد. یادداشت جالبی دربارة یک مورد بیماری مبهم وکشنده ای که با خونریزی از بینی و مجرای ادرار همراه بوده، بر می خوریم. این یادداشت حاکی است که دکتر هارد کاسل در این مورد، همکار آلمانی خود را برای مشورت دعوت کرده ولی دکتر آلمانی نتوانسته بیش از آنچه دکتر هارد کاسل انجام داده کاری از پیش ببرد. بسیار جالب است که اشاره شود که در این هنگام جراح گمبرون تنها دکتری بوده که کمپانی برای خدمت در سراسر ایران داشته است و از یادداشت ها برمی آید که در یزد یا اصفهان پزشکی ] اروپایی[ نبوده است.
سال های 1751 و 1752 برای سلامتی اتباع اروپایی مخصوصاً مهلک و نامساعد بود. دکتر هارد کاسل عوض شده و به جایش دکتر ایساک فولرتون منصوب شده بود که او در سال 1751 درگذشت و بعد یک نوع بیماری شدیدی در عرشه یکی از کشتی های کمپانی بروز کرد. در دسامبر همان سال، دکتر جورج فوربز که پزشک کشتی در آن ایام بود، به جای دکتر فولرتون تعیین شد. او در این موقع تنها دکتر انگلیسی در خلیج فارس بود. بدین دلیل که مدتی پیش از این انتصاب، دکتر هالمر از طرف کمپانی به بندر ریگ اعزام شده بود. یادداشت های بعدی کمپانی که به تاریخ سپتامبر 1754 است حکایت از شکایت پزشک از نبودن دارو است. در سال بعد از آن دکتر جورج فوربز درگذشت و به جای او دکتر جان پارکر منصوب شد. پارکر در مورد بیماری تب دار در میان کارکنان اروپایی کمپانی مطالعاتی انجام داد. دکتر « بوئرهاو» پزشک شرکت هند شرقی معتقد بود که تب مزبور بر اثر گرمای زیاد هوا و انعکاس شدید نور خورشید روی شن های مملو از نمک ساحلی عارض می گردد. اهالی محل نیز می گفتند علت ابتلای به آن فرورفتن استخوان ماهی مرده هایی که همیشه به مقدار زیاد روی ساحل وجود دارند به پا می شود. ایوز، جراح دریادار سلطنتی که مقارن همین ایام از خلیج فارس دیدن کرده بیان می کند که این بیماری مالاریا است. به نظر می رسد که ایوز نظریة خود را از پارکر اقتباس کرده باشد زیرا پارکر می نویسد که ناچار بوده به مقادیر زیاد « از پوست درخت گنه گنه» یعنی کینین استفاده کند. این پزشک نیز، از وضعیت ناگوار ذخیرة دارویی و عدم توجه مدیران کمپانی هند شرقی برای تجهیز بیمارستان گلایه می کند.
علائم بالینی و سیر بیماری نشان می دهد که بیماری واقعاً مالاریا بوده است، زیرا در منطقة بندرعباس تا پیش از برنامة ریشه کنی مالاریا، آلودگی تا میزان 80 درصد بوده است. مالاریا نیز از نوع مالاریا فالسیپارم بوده است که حملات آن شدیدتر از سایر انواع بوده و دورة عفونت آن از یک سال تا یک سال و نیم و حملات تب آن چهار روز یکبار تکرار گردیده است.
جون پارکر در سال 1758 عزیمت کرد و «ومین رینگ» آخرین پزشکی است که به گمبرون آمد. در این زمان، محل ناسالم و رفت و آمد چندانی صورت نمی گرفت. موانع موجود در راه پیشرفت تجارت کمپانی هند شرقی انگلیس در خلیج فارس از سال 1756 بر اثر بروز جنگ های هفت ساله بین فرانسه و بریتانیا رو به شدت نهاد . در خلال دوران خصومت بین دو دولت که قسمت عمدة آن ناشی از علاقة وافر آنها به احراز برتری و تسلط در هند بود، تأسیسات کمپانی در گمبرون دچار مشکل تازه ای شد و دسته ای ناوگان دریایی فرانسه به این شهر حمله برده و پایگاههای انگلیسی را تا سر حد نابودی مورد تهدید قرار دادند (90) مقارن با این احوال، وکیل الرعایا (کریمخان زند) که زمام امور ایران را بدست داشت فرمانی صادر کرد که بموجب آن انگلیس ها مجاز می گردیدند در بندر بوشهر تأسیسات جدید تجارتی برای خود بوجود آورند.
ضمناً به آنها نوعی انحصار وارد کردن مصنوعات پشمی و معافیت از مالیات اعطاء می نمود و این معافیت هم در مورد واردات و هم برای صادرات شمول پیدا می کرد. علاوه بر این در این فرمان قید شده بود که به هیچ قدرت اروپایی دیگر تا زمانی که انگلیسی ها در بوشهر هستند، اجازه تأسیسات داده نخواهد شد(91 و 92). در نتیجة این رویدادها، نمایندگی شرکت هند شرقی در گمبرون برچیده شد و در سال 1763 این مؤسسه به بوشهر انتقال یافت. بیمارستان گمبرون نیز به بوشهر انتقال یافت و مستر رینگ نخستین جراح مقیم آنجا گردید ولی این کارخانه با وجود امتیازاتی که از طرف کریمخان زند بدان داده شده بود نضجی نگرفت و در سال 1769 تعطیل شد و تمام کارکنان آن به بصره منتقل شدند (93). تحریکات انگلیسی ها که بصره را مرکز تجارت و عملیات خود علیه ایران قرار داده بودند باعث شد که کریم خان زند بصره را محاصره نماید. از این رو قسمت عمده ای از کارکنان، کارخانه بصره را ترک گفتند و با کارمندان بیمارستان بصره در بوشهر مستقر شدند و مبلغ دو هزار روپیه برای تأسیس بیمارستان در محل مناسب صرف گردید (93).
امّا در سال 1776، کریم خان زند بصره را از چنگ عثمانی ها بیرون آورد و شرکت نیز در سال 1778 دفتر مرکزی اش را به بوشهر بازگردانید (94).