تاریخ پزشکی خلیج فارس
دوران عیلام
در سال 1876 میلادی یک « گروه باستان شناس و کتیبه شناس» که توسط وزارت فرهنگ پروس فرستاده شده بود، در دورترین نقطة جنوب عیلام، آنجایی که امروز « بوشهر» در کنارة خلیج فارس قرار دارد، شروع بکار کرد. دکتر آندریاس (پروفسور بعدی مطالعات ایرانی در گوتینگن) در میان ایشان بود. اینان در نیمة جنوبی شبه جزیرة بوشهر، گودالی کشف کردند که صدها لوح مکتوب مربوط به « دوران کلاسیک» عیلام، یعنی قرن سیزدهم تا دوازدهم قبل از میلاد، را در بر می گرفت. اما وقتی که گروه ناگهان فراخوانده شد، مجبور شد که آجرها را رها کند. این آجرها به عنوان تحفه فروخته شدند و در اطراف دنیا پراکنده گشتند ( در میان مقصد پاره آجرها می توان موزه های پاریس، لیدن، لاهه و لندن را نام برد) (1). آنگاه در سال 1913، هیئت باستان شناس فرانسوی در ایران، تحت سرپرستی آقای م.و.ژ. پزار، در منطقه ای از شبه جزیرة
بوشهر که به نام سبزآباد معروف است، حفاری هایی انجام داد. در این محل سفال های رنگین از عهد « کالکولیتیک و عهد برنز قدیم » و ساختمان های آجری با کتیبه های عهد «شوتروک ناهونته» را پیدا کرد (2).
جغرافیای سیاسی – اقتصادی لیان، بعنوان مهمترین شهر کرانه ای امپراطوری عیلام در خلیج فارس، امکان ارتباطات بازرگانی عیلام را با هند و پاکستان و تمدن سند فراهم می نمود. از نظر مذهبی، لیان جایگاه اصلی ایزد بانوی ملّی عیلام «کی، ری. ریشا» بود. در دنیای عیلام مکان برتر به یک « الهه» تعلق داشت. همین حقیقت که به یک الهه حق تقدم داده شده بود، نشان دهندة نوعی مادرسالاری نزد پیروان این دین است. کی ری ریشا، بتدریج از لیان به شمال شرق نفوذ کرد، زیرا شاهان و شاهزادگان عیلام میانه متأخر، معابدی را در سوزیان وقف او کردند. در خود پایتخت ( شوش)، کی ری ریشا عنوان افتخار آمیز « مادران خدایان» و « الهه مادران بزرگ» را داشت(4). بجز الهه کی ری ریشا، خدای هومبان یا « گل» و بهاهوتپ «خدایان بخشنده » هم در لیان دارای معبد بودندو تقریباً کمتر پادشاهی قدرتمندی از عیلام سراغ داریم که توجه خاصی به این معابد ننموده باشد (5 و6).
این معابد افزون به انجام آیین های مذهبی، مکانی بوده اند که از دیدگاه تاریخ پزشکی حائز اهمیت فروانی می باشند؛ چونکه مقولة پزشکی در این زمان، همچون سایر تمدن های اولیه، آمیزه ای بوده است از آداب و تشریفات مذهبی، سحر و جادو و در معالجة بیماران، توجه به ادعیه و اوراد، وزن زیادی را بخود اختصاص می داده است. کاهنان مقیم این معابد، با انجام آداب و تشریفات مذهبی، سحر و جادو در درمان پزشکی نفوذ داشته اند. بازخوانی یک متن برجسته به زبان آکدی از یکی از فرمانروایان عیلام « تمپ آهار» که بین 1500 تا 1350 قبل از میلاد می زیسته است، نحوة برگزاری مراسم رمزی مربوط به این ارواح را در معبد شرح می دهد و به روشنی از فرآیند مراسم احیا و شفابخشی پرده بر می دارد (7). این مراسم معمولاً همراه با موسیقی توأم بود. در نقش حکاکی شدة شاهزاده «هانه» در «کوله فرح» نزدیک ایذه، به قربانی کردن سه گاو نر کوهان دار، یک بز کوهی و سه قوچ با نوای موسیقی سه نفر نوازنده که یکی در حال نواختن چنگ، دیگری بربط، و سومی فلوت است برمی خوریم. قربانی کردن جزئی از « مراسم» روزانة معابد عیلامی بوده است.
در نیایشگاههای چغازنبیل و کی ری ریشا لیان در خلیج فارس، مقادیر زیادی از اشیاء و ادوات که برای نذر و عبادت و قربانی کردن مورد استفاده قرار می گرفتند یافت شده اند (9).
آماده سازی جانوران برای قربانی کردن در این معابد و دلبستگی به پیشگویی موجب ارتقاء دانش کالبد شناسی شد. زیرا یکی از شیوه های پیشگویی، بررسی وضع جگر حیوان قربانی بود و برای اطلاع از چگونگی وضع هوا و جنگ ومرگ و زندگی صورت می گرفت. هر چیز غیر عادی که در جگر جانور مشاهده می شد، نشانه ای بود از این که امر خاصی در شرف وقوع است. این گونه تفأل ها هم برای پیش بینی و هم برای تشخیص بیماری مرسوم بود ودر عین حال جزو تدابیر مهم پیشگیری به حساب می آمد(10 و 11). اهالی قدیم بابل چنین عقیده داشتند که جگر سیاه مسکن حیات و روح است. وضع کبد گوسفند یا بز قربانی را مشابه وضع جگر بیمار می دانستند. تشخیص یا پیش بینی عاقبت بیماری را با دیدن
تمامی عضو حیوان قربانی شده، امکان پذیر می دانستند نه با یک جگر باز شده یا قسمتی از آن عضو. هرگونه انحراف از وضع طبیعی مورد توجه قرار می گرفت. مثلاً خطوطی که قطعات مختلف عضو از یکدیگر مجزا می کند و یا هر گونه حالت غیر عادی آن بدقت مورد توجه واقع می شد. فرو رفتگی های مانند اثر پای پرنده را که در پشت سیاهرگ باب دیده می شود، نشانة آن می دانستند که بزودی بلای بیماری واگیر به زمین نازل خواهد شد. از وضعیت مجاری صفرا تشخیص می دادند که بیماری قابل درمان است یا نه، و بیمار معالجه خواهد شد یا آن که خواهد مرد (12).
افزون بر روش وارسی جگر و دیگر اعضاء حیوانات قربانی شده، مورد استفاده دیگر در معابر عیلامی، ایجاد هیجان کم و بیش مصنوعی، یعنی حالت خلسه، همانگونه که « شمن ها» می کردند بود که تقدیر خدایان را پیشگویی می کردند (13). در هر صورت دفع شیاطین حامل بیماری ها، از وظایف روحانیون بود و بدین ترتیب و بر حسب عقیدة مردم آن زمان، ارتباط نزدیکی بین طب، سحر، جادو و مذهب وجود داشت.
امّا بدون شک، تغییر بیش فراگیر زمانی پدیدار گشت که اطلاعات کافی دربارة علت ایجاد بیماری و منبع آن بدست آمد، و در نتیجه تغییر اساسی در طرز فکر افراد پیدا شد. از این رو علاوه بر افسونگری وجادو، «کاهنان – پزشکان» عیلامی روش های منطقی و صحیح درمان بیماری را نیز معمول می داشته اند.
تمدن عیلامی با خط نویسی آشنا بود و گسترة بازرگانی آنان از طریق خلیج فارس به مصر تا هند امتداد داشت و در این تمدن است که نخستین چرخ کوزه گری و چرخ ارابه آشکار می شوند، این افزارها بعدها در بابل و بسیار دیرتر از آن در مصر، روی کار آمده اند (14). از سوی دیگر عیلام از ابتدای تولد تا دم مرگ، در کنار همسایگانی می زیست که دارای تمدن های بسیار عالی و پیشرفته ای بوده اند، مانند آکاد وسومر که پس از مدتی در هم آمیختند و تشکیل دولت بابل را دادند و از آن پس بابل وحدت یافته، تمدن درخشان خود را به عیلام عرضه داشت. در شوش مدارسی وجود داشته است که فرهنگ بابلی در آنها تدریس می شده است و این مدارس تا قرن ها در محلات اداری و مرکز شهر، همچنان باقی بوده است (15).
بنابراین عیلام و همسایگان غربی اش در دشت بین النهرین، در تماس بسیار نزدیک با یکدیگر بوده اند، که گاهی این تماس ها دوستانه ومسالمت آمیز و زمانی خصمانه وشدید بوده که در هر دو حال موجب مبادلات فرهنگی و نفوذ تمدنی، خواه از این کشورها به عیلام، خواه زمانی چند از عیلام به این نواحی می گردید. از این رو، تاریخ پزشکی و شیوة درمان و گسترة تئوری های طبی عیلام با بین النهرین بصورت گسست ناپذیری به یکدیگر آمیختهاند.
عیلام در زمان شوتروک ناهونته (1171-1207 ق.م) به منتهای قدرت و عظمت رسید. او همان کسی است که معبد ایزد بانوی لیان « یعنی کی ری ریشا در خلیج فارس» را که قبلاً توسط هومبان نومنا بازسازی شده بود و به مرور زمان دچار تخریب گشته بود را تعمیرکرد (16). او پیروز های درخشان نظامی خود را در میان بین النهرین، در کتیبة معبد لیان شرح داده است. او در سال 1160ق.م بابل را شکست داد و غنائم بسیاری، از جمله مجسمة مردوک خدای بزرگ بابل، و لوحة قوانین حمورابی را با خود به شوش برد. قوانین حمورابی، قدیمی ترین قانون به جا مانده در مورد امور پزشکی است و مواردی نظیر حداکثر پاداش برای کارهای پزشکی و مجازات هایی برای قصور در معالجات مشخص شده است.
در یک فراگرد کلی، بدلیل این آمیزش تمدنی و تبادلات علمی و فرهنگی میان عیلام و حوزة تمدنی بین النهرین، انفکاک میان طبّ بین النّهرین و طبّ عیلامی با یافته های کنونی ناتمام باستان شناسی در معبد کی ری ریشا لیان در خلیج فارس امکان پذیر نیست امّا با توجه به این انتقال تمدنی، باید
چنین برداشت نمود که در عهد طلایی عیلام، گذار از طب آمیخته با سحر و جادو به طبّ کلاسیک و منطقی نیز جاری بوده است.
همانند آنچه که از طبّ بین النّهرین سراغ داریم مانند آشنایی با تابلو بالینی سل، پلاگر، ذات الریه، سنگ مثانه و بیماری های مجاری ادراری و تناسلی، سرطان پستان، ماساژ، نوار بندی و بستن زخم، برداشتن قطعه مربع شکل استخوان در جراحی جمجمه، عمل آب مروارید بوسیله سوزن های برنزی، طبّ گیاهی، استفاده از مواد معدنی برای معالجه بیماری های چشم و پوست، مانند استفاده از گوگرد، ارسنیک، مس، جیوه و کاربرد شیوه های تنقیه، شیاف و رژیم های غذایی و پیله های مخصوص برای گوش وبینی و بلعیدن مرهم و روغن نیز می بایست در چارچوب طبّ عیلامی خلیج فارس منظور داریم (17 و18).
«کاهنان – پزشکان» عیلامی معبد لیان همانند همتایان بین النهرینی خود صدها گیاه طبی را می شناخته اند که هنوز هم بعضی از آنها مانند خشخاش، مهرگیاه، بذرالبنگ، تخم کتان، ریشه شیرین بیان، مرمکی، آویشن، فلوس، هندوانه ابوجهل «حنضل»، انقوزه، شاهدانه هندی و بلادون مورد استعمال دارند. این داروهای گیاهی به مدت قرن ها از کالاهای وارداتی و صادراتی حوزة خلیج فارس بوده اند. آنها به این گیاهان طبی، بعضی مواد معدنی مانند زاج سفید، گوگرد، شوره و املاح مس اضافه می کردند (19).
در کتیبه های معابد، مثلاً در معبد خدای خورشید ناهونته در شوش ومعبد الهة کی ری ریشا در دوراونتاش، باغ های «مقدس » ذکر شده اند و جزء اصلی هر معبد عیلامی بوده است (20). احتمالاً در این باغ ها،گیاهان جادویی و طبّی ای که در مراسم و آیین های مذهبی و نیز درمانی بکار می رفتند کشت می شده اند. همانند سنتی که در بیمارستان های تمدن اسلامی وجود داشت و درکنار هر بیمارستان باغی موجود بود که گیاهان دارویی مصرفی خود را نیز کشت می دادند. امروزه در کنار معبد کی ری ریشا لیان در منطقة سبزآباد بوشهر تا کنارة ساحلی خلیج فارس، بازمانده های پوشش گیاهی این گیاهان دارویی هویدا است که می توان از صبر زرد و استبرق نام برد. استبرق از گیاهان افسانه ای است که در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی نیز به آن اشاره شده است (21).
استبرق، درختچه ای به ارتفاع 3 تا 4 متر است و شیرابه سفید رنگ تلخ وتند مزه دارد. خواص درمانی آن در هندوستان مشهور است و ریشه اش دارای اثر قی آور شدیدی است. در
برخی از نواحی هند و مالزی از ریشة این گیاه در مداوای جذام، برخی بیماری های جلدی مانند سوداء و رفع اولسرهای سفلیس استفاده بعل می آورند. برای آن اثر خلط آور، تقویت معده، قی آور و معرقی قائل هستند. این گیاه را جیوة گیاهی نیز می نامند، زیرا در مداوای سفلیس برای آن اثر قطع قائل می باشند (21). عصاره برگ گیاه به صورت موضعی در تخفیف درد، کاهش احتمال عفونت باکتریایی ثانویه کاربرد دارد ومطالعات جدید نیز بر کاربرد سنتی آن مهر صحت می گذارند. (22).
این نمونه نشان می دهد که منطقة سبز آباد و ریشهر بوشهر، در بستر خود یادمان ها و میراث خفته ای از تمدن پرشوه عیلام را نهفته دارد که با تدوین اکتشافات باستان شناسانة علمی می توان زوایای گوناگونی از رشد و تکامل دانش کهن پزشکی را در ورای تاریخ باستانی خلیج فارس دریافت نمود.
میراث پزشکی تمدن های باستانی مصر، بابلی و عیلامی در زمان هخامنشیان به حیات خود ادامه داده و مسیر توسعه را پیمودند و متون هخامنشی نشان می دهند که روش های درمانی و داروهای گیاهی و معدنی رایج در این زمان، همانندی های سرشاری با سیستم پزشکی بین النهرین دارد (23).
در نخستین هنگامة برخاست هخامنشیان، کاهنان، وظیفة طبابت را نیز به انجام می رساندند و چنین می پنداشتند که شیطان 99999 بیماری را آفریده و هر یک از آنها باید به وسیلة مخلوطی از سحر و جادو و مراعات قواعد بهداشت درمان شوند ( 24) از این رو درآغاز، در نظریة پزشکی هخامنشی، افسون و اوراد و پرداخت به خدایگان از ارزش خاصی برخوردار بود.