تاریخ پزشکی خلیج فارس
تمدن اسلامی
همانگونه که اشاره شد، بندر سيراف «بندر طاهري» در ساحل خليج فارس در 230 کيلومتري جنوب شرقي بوشهر و در حدود 300 کيلومتري شمال غربي بندر عباس واقع است. این بندر ساسانی، در تمدن اسلامی به رشد شگرفی دست یافت. بطوریکه بررسی یادمان های تاریخی این بندر خود می تواند نمای تاریخ پزشکی خلیج فارس را در تمدن اسلامی هویدا نماید.
کشف جادة سنگ فرش سيراف - فيروز آباد «گور» توسط واندنبرگ ، شرق شناس بلژيکي ، نقش بي نظير سيراف در مسير جاده ابريشم را نشان مي دهد(57). اين بندر در خط سير جاده دريايي و مسير ادويه ، به چنان رشدي دست يافت که با جمعيت سي هزار نفري ، گوي زرين تجارت دريايي را از بصره ربود. مجموعه ساختمانهايي از سنگ ساروج که گاه به شش يا هفت طبقه مي رسيده است با طبقات بالايي ساخته شده آن با چوب هايي که از آفريقا و هند آورده بودند و ساج مي ناميدند، بافت معماري اين بندر باشکوه را تشکيل مي داد.
به سال 850 ميلادي ، وقتي نام سيراف بر سر زبان ها بود، سيراف بندري مشهور بود که تجار زيادي در آن معاملات مهمي با هند و آسياي جنوب شرقي انجام مي دادند و در طي صد سال بعد، به علت موقعيت ممتاز بندري آن شهر، بازرگانان ثروتمندي در سيراف بوجود آمدندکه معاملات مهمي با درياي احمر، آفريقاي شمالي، ماداگا سکار در غرب هندوستان و با چين در شرق آن انجام مي دادند.
در اوايل قرن دهم ميلادي در حدود ساليانه 5/2 ميليون دينار ، معاملات از بندر سيراف انجام مي گرفت. اين بندر در نتيجه زلزله سال 976 ميلادي ويران مي شود و با ويراني آن مرکز تجارتي خاور دور و خليج فارس در مسير جاده درياي ابريشم، به جزيره کيش و سپس به جزيره هرمز انتقال مي يابد ولي هيچکدام از اين لنگرگاهها نتوانستند شکوه بي همتاي سيراف را پاس بدارند (58).
اکنون ويرانه هاي آن در جلگه اي به طول 5/4 کيلومتر و عرض 700 متر در 36 کيلومتري شرق بندر کنگان پا بر جاست؛ اين مکان توسط دکتر وايت هوس از سوي انستيتو مطالعات ايران شناسي انگلستان در سال 1966 کاويده شد. در سال 1974 هيئت مشترک ايران و انگلستان نيز نه محوطه باستاني اين بندر را حفاري کردند.
نگاه به برجستگي هاي بي همتاي اين بندر در گستره هاي اقتصاد و بازرگاني و رشد متوازن دريانوردي آن بر اين نکته مهر تاييد مي گذارد که اين شهر، چون فانوس درخشاني در استراتژيک ترين آبراه جهان، دروازه ورود و انتقال انديشه ها و دست آوردهاي علمي از خاور دور ، حوزه اقيانوس هند، شرق آفريقا ، بين النهرين و شمال آفريقا بوده است و با ضرب آهنگ شريان هاي تجارت دريايي خود توانسته است چنان در رشد علمي پيشي گيرد که گويي اسکندريه اي در خليج فارس نمايان شده است .
همانگونه که اسکندريه به عنوان مرکز فرهنگ و علم در دوران هلنيسم در پرتوافکني دانش به چهار سوي گيتي نقش ايفا مي کرد، بندر سيراف نيز در دوران قرون وسطي ، در حوزه تمدن اسلامي ، نه تنها بعنوان مرکز بازرگاني و تجارت و همچون يک شهر ثروتمند بود، بلکه همانند يک گنجينه دانش در گسترش دانش هاي گرد آمده در جهان اسلام نيز نظر جهانيان را بخود جلب نموده بود.
شايد مهمترين نقش مکتب پزشکي سيراف در توسعه طب اسلامي، معرفي و ارائه داروهاي گياهي و گياهان دارويي خاور دور، شرق آفريقا، مصر و هندوستان باشد. طب هندي به جهان وسيعي از مواد گياهي و کاني دسترسي داشت که با دارو هاي يوناني بسيار متفاوت بود و از آنها در درمان بيماريها استفاده مي شد. در طب هندي سموم و عطريات نيز علاوه بر مواد گياهي و کاني به عنوان دارو به کار مي رفت. بي شک يکي از راههاي نفوذ طب گياهي هند به ايران و سرزمين هاي اسلامي، ماحصل واردات گياهان دارويي به سيراف بعنوان يکي از مهمترين کالاهاي تجاري، و بارگيري آن به شهر هاي اسلامي بوده است. واردات و صادرات گياهان دارويي و انبار اين گياهان در لنگر گاه بين المللي بندر سيراف، بارها توسط جغرافي دانان تاريخي سده هاي مياني گزارش شده است. ابن خرداذبه(350هـ) در مورد محصولات هند چنين صورت داده است :« چوبهاي معطر، صندل و کافور، قرنفل، جوزبوا، کبابه چيني، نارگيل، پارچه هاي کتاني و پنبه اي و حرير و عاج، و از سرانديب انواع ياقوت و در و بلور و سنباده اي که براي تراش جواهرات به کار مي رود، و از مليبار فلفل سياه و از گجرات قلعي و از دکان «دکن» بقم و داذي و از سندکت «دارو» و قصب و خيزران».
در سال 331هـ- ق مسعر بن مهلهل به هند آمده، در نواحي جنوبي شبه جزيره گردش کرده است درباره «کولم» نوشته است: «راوند چيني و ساذج هندي که بسيار کميابست دارويي است که براي علاج امراض چشم به کار مي رود، از اينجا صادر مي شود و عود و کافور و کندر نيز محصول کولم است، که به کشورهاي ديگر حمل مي شود، عرب ها نوعي سم از هند مي برند که قزويني آن را «بيش» ناميده است، اين واژه در هندي «بس»به معني سم است.» مسعودي که در اواخر قرن دهم مي زيسته است درباره ثروت جزاير «مهراج» گويد:
«انواع عطر در آنجا زياد است وکافور و عود و قرنفل و کبابه چيني و بسباسه و «هيل اکبر» و غيره را از اين جزاير حمل مي کنند »(59).
نفوذ محصولات گياهي و داروهاي گياهي هند چنان در خليج فارس گسترده مي شود که اکنون نيز بسياري از واژگان عطر ها و ادويه در زبان عربي ، ريشه هندي دارند که مي توان بعنوان مثال به موارد ذيل اشاره کرد:
ردیف
|
نام عربی
|
نام هندی
|
1
|
الصندل
|
چندن Chandan
|
2
|
المسک
|
موشکا Mushka
|
3
|
الکافور
|
کپور Kapur
|
4
|
الننبول
|
تامبول Tambol
|
5
|
القرنفل
|
کنک هل Kanak Pahl
|
6
|
الفلفل
|
پيلي پيلا Pippali-pili-pila
|
7
|
الفوفل
|
کوبل kobal
|
8
|
الزنجبيل
|
زونجابيرا Zunjabera
|
9
|
نيلوفر
|
نيلو پهل nilophal
|
10
|
الهيل
|
ايل ael
|
11
|
جائفل
|
جائي پهل Jaiphal نام دارو
|
12
|
الاطريفل
|
تري پهل Triphal نام دارو
|
13
|
الشخيره
|
شکهر Shakhar نام دارو
|
14
|
الهليج
|
هره Harah نام دارو
|
15
|
البليج
|
بهيرا Bahera نام دارو
|
16
|
البلاذر
|
بهلاتکه Bahlataka نام دارو
|
بر اساس اين گزارش ها، کالاهاي متنوع خارجي، عطر ها، ادويه، گياهان دارويي، از نقاط گوناگون هند و شرق دور، نخست در سيراف انبار مي شده اند و سپس از آنجا يا از طريق مسير هاي کاروان رو و يا کشتي هاي خردتر، در بغداد يا ديگر سرزمين هاي اسلامي پخش مي گرديدند(60).
همچنين بسياري از داروها، فراورده هاي گياهي و گياهان دارويي نيز بالعکس ازشهر هاي پر رونق تجاري ايران، از مسير کاروان رو به سيراف منتقل تا راهي هندوستان و شرق دور شوند؛ عطر گل سرخ که از ولايت گور يعني فيروزآباد کنوني بدست مي آمده و نيز گلاب را به سيراف مي آورده اند و از سيراف به هندوستان، چين، مصر و آفريقا مي بردند. عرق طلعانه که ماده عطري درخت خرماست و از گل ناشکفته درخت خرما گيرند و امروز هم در فارس آن را عرق تارونه گويند، عرق زعفران و عرق سوسن و عرق بيد مشک و عطرهاي روغني مانند عطر بنفشه، عطر نيلوفر، عطر نرگس، عطري که از گياه کارده مي گرفتند ، عطر زنبق ، عطر مورد، عطر مرز نجوش، عطر بادرنگ و عطر بهار نارنج از راه سيراف به کشورهاي مشرق زمين صادر مي شده است (61). اين فرآورده ها نه تنها در مکتب پزشکي سيراف بکار ميرفته اند، بلکه بر طب شرق و حوزه هندوستان نيز تاثيري پا برجا گذاشته اند.
ترافيک حمل و نقل گياهان دارويي و فراورده هاي گياهي در مسير خليج فارس و درياي عمان چنان چشمگير بوده است که سه سالانه هزار تن مر (myrrh) و کندر(frankincense) حمل و نقل مي شده است(61) . در اروپاي قرون وسطي، روغن کندر بعنوان يک دارو استفاده مي شد و براي مصارف ضد عفوني زخم ها کاربرد داشته است و يک فراورده تصفيه کندر نيز بصورت يک ماده چسبناک جهت پوشش زخم ها استفاده مي گرديد. اثرات ضد ميکروبي و ضد عفوني کنندگي مر شناخته شده است و در طب ايورودايي ، بعنوان يک مادة تونيک و محرک قواي جنسي و پاک کنندة خون مصرف مي شده است. اکنون در سراسر هندوستان و خاور ميانه، مر براي مشکلات گوارشي، گلو، لثه و دهان و براي دردها و اختلالات قاعدگي استفاده مي شود(62).
در هر صورت بدليل ترافيک فرآورده هاي دارويي گياهي مشرق زمين در خليج فارس ، تاثير طب هند بر طب اسلامي چنان پر نفوذ شد که محمد بن زکرياي رازي ، از داروها و دست آوردهاي طب اورودايي که از سوي خليج فارس و سيراف به ايران زمين رخنه کرده بود در نوشتارهاي پزشکي خود ، بويژه الحاوي، استفاده مي برد(63).
ابو منصور، استاد طب ابن سينا ، در جلسات درس برای او و ديگر شاگردانش از روشهاي جراحي و پزشکي سخن مي گويد که از مکتب پزشکي سيراف آموخته است و اين مکتب ماحصل برخورد تمدن هاي مصر، يونان و هند در اين بندر بين المللي بوده است. در سيراف بيش از اعمال جراحي، با ماده اي که از تقطير خرما بدست مي آوردند بر زخم ها مي می ماليدند تا از عفونت هاي پس از جراحي که اکنون نيز از اساسي ترين مسائل جراحي است جلوگيري کنند.
يکي از داروهاي بي نظير که در سيراف روايي يافت کينين است که تب مالاريا و تب هاي نوبه اي بومي را با آن درمان مي کردند و ابومنصور در سيراف از اين دارو آگاه شد و تجويز آن را به دانشجويان خود مانند ابن سينا آموزش مي داد . اين همان دارويي است که اروپاييان تا سده هاي بعد و کشف آمريکاي لاتين از آن آگاهي نيافتند(64) .
دکتر محمود نجم آبادي پژوهشگر بزرگ تاريخ طب ايران، در مورد ارتباطات علمي و پزشکي ايران، چين و خاور دور چنين مي نويسد: « نکته قابل تذکر آنکه چون چين و ژاپن ( خاور دور) از ايران خيلي دور بوده و دسترسي و آمد و رفت با ملل و اقوام اين سرزمين مشکل و دشوار و بعلاوه راه بين کشور ما و آن سرزمين خيلي طولاني و جاده ها غير قابل عبور و از راه دريا هم چندان آسان نبوده است، لذا اثر فوق العاده اي طب خاور دور بر روي طب ايران نداشته است»(43) .
اما به نظر نمي رسد که اين ديدگاه چندان نافذ باشد، زيرا بازرگانان سيرافي با کشتي هاي بزرگ دو طبقه و چند صد نفري اقيانوس پيماي خود، با گذشت از اقيانوس هند، و گذر از تنگه مالاکا بسوي چين بادبان گشوده و با رونق دادن به گستره تجارت خليج فارس با خاور دور به تبادلات علمي و پزشکي مبادرت نموده اند.
دو سند فوق العاده با ارزش که از نويسندگان چيني بر جاي مانده است نشانگر حضور فعال و بي چون و چراي برتر بازرگانان و دريانوردان مسلمان ايراني در قرن اول هجري در جنوب خاور دور تا بندر کانتون چين مي باشد(65) . در دوران خلفاي بني عباس، بويژه پس از انتقال مرکز حکومت از دمشق به بغداد، از اواسط قرن هشتم ميلادي مبادلات از راه دريايي از خليج فارس ، عربستان ، شرق آفريقا ، هند و جنوب شرقي آسيا تا چين نسبت به راه زميني اهميت بيشتري مي يابد .
سليمان سيرافي در سفر نامه گرانبهاي خود مي نويسد: «کالاها از بصره و عمان به سيراف منتقل و از آنجا به کشتي ها بار مي شود. از سيراف آب شيرين براي آشاميدن بر مي دارند و بادبان کشيده به مسقط مي روند. در آن بندر لنگر مي اندازند و آب مي گيرند و رهسپار هند مي شوند . بعد از يک ماه به ( کولم ملي ) مي رسند و از آنجا به چين عزيمت مي کنند»(59). بندر کاله در شبه جزيره مالايا، در مسير آبي تنگه مالاکا قرار داشته، يکي از مهمترين بنادر ترانزيتي بوده است.
کشتي هاي اقيانوس پيمای هند در زمان رفتن به چين در اين بندر پهلو مي گرفته اند و يا از همين بندر پس از تخليه بار خود و بارکردن کالاهاي جديد، به سوي هند و کشورهاي اسلامي بر مي گشته اند. شهر کالا، بندر کالاي تجارتي شرق و غرب بوده است . بازار و تجارت، عود، کافور، صندل، عاج، قلع ، آبنوس، بقم ، و همه نوع ادويه و نباتات معطر و محصولات ديگر در آن جا بر قرار بوده است(66) . بندر مهم پالم بانگ در جنوب شرقي سوماترا، جزاير سوماترا و جاوه و ديگر جزاير کوچک و بزرگ شرق و غرب اندونزي داراي صادرات منظم فوفل، قرنفل، عود، کافور، داروهاي گياهي و فرآورده هاي دارويي بوده اند .
اين مبادلات تجاري به حدي وسيع و فشرده بود که در قرن دوم هجري/ هشتم ميلادي ، يک کلني از بازرگانان مسلمان و غير مسلمان در خانفوا نيز بوجود آمده و به سبب همين ارتباطات تجاري گسترده و دائمي خارجيان و خصوصاً ايرانيان در بنادر چين بود که در قرن دوم و سوم هجري در حدود يکصد و بيست هزار نفر خارجي، که اکثر آنها ايراني بودند، در شهر خانفوا سکونت داشتند و تاثيرات طبيعي فرهنگ و آداب آنها در سرزمين چين به حدي بوده که حتي به اين وسيله اسامي بسياري از گياهان، ميوه ها و غذاها نيز از ايران به چين منتقل شده است(66) .
در سده سوم و چهارم هجري، تجارت خليج فارس با چين به بالاترين حد رسيد و دريانوردان و تجار، دائما با کشتي هاي بزرگ، اين مسافت طولاني را براي حمل هر چه بيشتر کالاهاي خود به چين مي پيمودند. گلاب و عرق شکوفه خرما ( تارونه)، بو مادران، عرق زعفران، عرق بيدمشک، عرق سوسن، عطر بنفشه، نيلوفر، نرگس، زنبق، بادرنگ، بهار نارنج، مرزنجوش، پنبه، زردچوبه و داروهاي مختلف از طريق بندر سيراف به چين مي رفت(66) .
در نتيجه، بررسي کالاهاي مسير بازرگاني بندر سيراف به خاور دور، مالزي ،سوماترا و چين نشانگرمعرفي داروها، ادويه و گياهان دارويي ايران زمين، سيلان و هند از سوي تجار سيرافي به خاور دور و چين است(67) .
هر چند دست آوردهاي طب آيورودايي هند به زبان چيني در سده چهارم ميلادي ترجمه شد و در سده هفتم ميلادي نيز دانش جويان چيني در هند در دانشگاه نالاندا (Nalanda ) به تحصيل طب آيورودايي پرداختند و طب چيني تاثيرات وسيعي از طب هندي يافت(27)، اما بخشي از دست يافته هاي طب چين به گياهان دارويي از طريق مکتب پزشکي سيراف که توسط بازرگانان سيرافي ارائه مي شد حاصل گرديد.
طب گياهي چين بسيار کاربرد داشته است و از داروهاي گياهي که در فهرست دارويي چين قديم به چشم مي خورد، زقوم هندي، اقونيطون، بادرنجبوبه، شاه بلوط، صبر زرد، گلپر، افسنطين، کين سينگ (گياه مخصوص چين)، ماش، خيزران، سنا، شبت، رازيانه و جونتيانا، ريوند، روغن کرچک، زنجبيل ...... را مي توان نام برد(68) . بطوري که مشاهده مي شود، بسياري از داروهاي گياهي ايران و هند در اين فهرست وجود دارند که از طريق مکتب پزشکي سيراف در خاور دور معرفي شده اند.
بطور مثال، بازرگانان سيرافي، انقوزه را که در سيستان و مکران ايران نيز فراوان بوده است، از پنجاب تهيه مي کردند و به چين صادر مي نمودند. انقوزه در آسياي ميانه و هند در طب گياهي ، براي مشکلات گوارشي ساده مانند سوءهاضمه و يبوست استفاده مي شود. روغن فرار آن داراي ترکيباتي است که هنگامي که از راه دستگاه تنفسي خارج مي شوند، بر تخليه موکوس احتقان يافته از طريق سرفه موثر است. معمولاٌ بصورت قرص براي برونشيت، آسم برونکيال، سياه سرفه و مشکلات تنفسي ديگر کاربرد دارد، همچنين فشار خون را پايين آورده و خون را تصفيه مي کند. کاربرد آن در شرايط نورتيک نيز مشهود است(69).
بطور کلي، نفوذ طب اسلامي توسط اين سفيران مکتب پزشکي سيراف چنان مي شود که پايه هاي فارماکولوژيک طب اسلامي در چين روايي چنداني مي يابند تا بالاخره، به فرمان کوبلاي خان در سال 1270در پايتخت خاندان يوان، بيمارستاني به نام guang hui تاسيس مي شود که در آن تمام پزشکان، مسلمان بوده و بسياري را با داروها و طب اسلامي درمان مي کردند(70) .
بي شک انتقال علوم پزشکي سيراف از خليج فارس به خاور دور يک سويه نبوده و تاثيراتي نيز بر مکتب پزشکي سيراف بر جاي مانده است که مي توان از آن به کاربرد داروهاي گياهي چيني، سوماترايي و جاوه اي در سيراف اشاره کرد.
ماهان ابن بحر سيرافي از دريانوردان مشهور سيراف است که چون در سرزمين جاوه فرود مي آيد، به يادداشت برداري از گياهان دارويي و گل هاي جاوه مبادرت مي کند. اين موضوع، نگرش ژرف دريانوردان سيرافي را در تبادلات علمي و پژوهشي طبي در شرق دور نمايان مي سازد.
بندر بزرگ سيراف، با جمعيت سيصد هزار نفري با ساختار جمعيتي پيچيده خود و حضور پزشکاني برجسته از مکتب پزشکي سيراف که پيرو آميزه اي از طب آيورودايي، چين، مصر ، اسکندراني، سرياني و ايراني بودند ، بي شک داراي بيمارستان ويژه خود در قرن نهم / دهم ميلادي بوده است .
با آغاز نهضت بيمارستان سازي در سرزمين هاي اسلامي، سيرافيان نيز جهت احداث بيمارستان بندر سيراف مبادرت ورزيدند؛ اما کمبود زمين در قلب بندر که معماري آن بصورت کوچه هاي تنگ با ساختمانهاي چند طبقه بود، آنان را وادار کرد تا براي احداث بيمارستان مدرن تمدن اسلامي، به زمين هاي حاشيه حصار شهر در غرب بندر تمايل نشان دهند .
اين مکان همان محوطه اي است که ساختمان بزرگي در پنج متري ديوار غربي حصار شهر در محلي بنام بنک سار را در خود جاي داده است . اين ساختمان بزرگ ، ساختاري از خود نشان مي دهد که ذهن هر پژوهشگري را بخود معطوف مي دارد .
اين ساختمان که با عنوان کارگاه يا ترانشه J در سري حفاري هاي دکتر وايت هوس در سال 1349 نام گرفته است، با معماري شگفت انگيز خود موجب شده بود که وايت هوس نيز چون اشتاين بر اين تصور قرار گيرد که اين ساختمان قور خانه و يا يک ساختمان نظامي و يا کاروان سرا باشد.
اما حفاريهاي گسترده بعدي وي و عدم وجود برج در اين ساختمان، موجب شد که او نظر خود را پس گرفته و اظهار نمود که نمي توان با داده هاي موجود، در مورد کاربرد اين ساختمان بزرگ ايده اي داد(71)، زيرا اين ساختمان راست گوشه به ابعاد 38×51 متر ، از دو بخش غربي و شرقي جدا از هم، ولي پيوسته تشکيل يافته است. بلنداي بلندترين بخش بنا که بجا مانده است به بيش از 25/2 متر نيز نمي رسد. ديوارهاي خارجي ساختمان 35/1 متر پهنا دارند، در حاليکه ديوارهاي داخلي و بيشتر ستون ها بين 22/1 تا 35/1 متر پهنا دارند و پهناي يک گروه از ستون ها نيز به 5/2 متر مي رسد. ساختمان با سنگ هاي تراش داده شده و يا ساروج ساخته شده بود. بخش شرقي بنا يک حياط مرکزي 4/15 × 5/14 متر است که با گذرگاهي پوشيده به پهناي 6/2 متر محاصره مي شده است. درگاه ورودي ساختمان 44/3 × 9 متر بوده که در دو سوي اين درگاه، دو اتاق نيز قرار داشته اند. در بخش شمالي و جنوبي حياط، دو رديف اتاق بوده که در هر رديف، پنج اتاق قرار داشته است. بخش غربي ساختمان، شامل شش رديف ستون است که هيچگونه اتاق يا حياطي در اين بخش وجود نداشته است.
هر چند که هيچ ستوني تا حتي ارتفاع يک متر نيز در اين بخش سالم نمانده است، اما با نگاه ژرف به اين بنا چند نتيجه گيري مي توان بدست آورد :
1) احتمالا" هر دو ستون توسط قوسي به يکديگر ارتباط داشته اند .
2) پهناي هر قوس با پهناي هر ديواره مربوطه يکسان بوده است .
3) پهناي ديوارها نيز با ارتفاع مربوطه ساختمان در ارتباط بوده است .
از اين رو به نظر مي رسد که مرکزيت بخش غربي ساختمان، از ساختاري مستطيلي 12 متر در 5/9 متر تشکيل شده بود که با ستون هايي به پهناي 15/2 متر حمايت شده است .
وجود پهناي قابل توجه نشانگر آن است که ساختمان تا ارتفاع قابل ملاحظه اي ابعاد مي گرفته است . همانگونه که دکتر وايت هوس اشاره کرده است، هر فرضيه اي براي کاربري اين ساختمان بزرگ مي بايست کاربري هر دو بخش غربي و شرقي و بهم پيوسته ساختمان را توصيف کند. به نظر مي رسد که اين ساختمان بزرگ با يک بيمارستان سبک تمدن اسلامي همخواني داشته باشد. در بخش شرقي، اتاق هاي منفرد در دو سوي جبهه شمالي و جنوبي حياط مرکزي ، کاربرد دو بخش ايزوله بيماران بستري را براي بيمارستان ترسيم مي کند .
روش کار بيمارستان هاي اسلامي بدون سازمان و نظام نبوده ، بلکه ساختاري کاملا" سنجيده داشته اند. بيمارستان ها به دو بخش جداگانه تقسيم مي شدند : بخش مردان و بخش زنان؛ و هر بخش به تمام ابزار و آلات پزشکي و خدمتکاران و فراشان مرد و زن و مأموران و بازرسان مجهز بود. در هر يک از اين دو بخش، چند تالار براي بيماري هاي گوناگون وجود داشت؛ تالاري براي بيماري هاي داخلي، تالاري براي جراحي، تالاري براي چشم پزشکي، تالاري براي شکسته بندي؛ تالار بيماري هاي داخلي، خود داراي چند بخش بود ؛ بخشي براي مبتلايان به تب و بخشي براي بيماران مبتلا به جنون، و بخشي براي بيماران مبتلا به نفخ، و بخشي براي مبتلايان به اسهال ، .... و غيره .
تالارهاي بيمارستان فراخ بود و بنايي شايسته داشت و آب در آن جاري بود؛(74-72) از اين رو، بخش غربي ساختمان بزرگ سيراف را مي توان منطبق با تالار بزرگي دانست که به بخش هاي مختلف مانند : ارتوپدي، داخلي و زنان و زايمان تقسيم مي شده است.
در فاصله 15 متري شمال ساختمان بيمارستان سيراف، بنايي در ابعاد 5/11 × 17 متري ديده مي شود که شامل يک محل رخت کن، يک فضاي گرم، يک توالت، يک خزنيه آب گرم، يک خزنيه آب سرد، و يک خزنيه آب بود. مجاورت حمام در کنار ساختمان بزرگ، کاربري اين بنا را براي بيمارستان بيشتر تقويت مي کند.
حمام سنتي از لحاظ موارد استعمال پزشکي اهميت خاص دارد و آن را به اشکال گوناگون در سراسر جهان اسلامي مي توان مشاهده کرد. چون تطهير بدني به اشکال گوناگون از وظايف ديني و اسلامي بود ، حمام هاي سنتي در بلاد اسلامي گسترش فراوان يافتند. اين حمام ها در کنار تطهير بدني، يک مکان درماني نيز بوده اند، مانند استفاده از هوا، آب سرد و گرم و مشت و مال ( ماساژ توسط افراد آزموده ) که توسط پزشکان مسلمان به منظور هاي پزشکي تجويز مي گرديد. رساله هاي گوناگوني در اين باره نيز تأليف شده است، همچون رساله قسطا بن لوقا. ابن سينا نيز از موارد استعمال طبي گرمابه سخن گفته و نيز روايت شده است که او و رازي بعضي از بيماران را در خود حمام مداوا مي کرده اند. علاوه بر مشت و مال، بعضي از شربت ها و عرق هاي گياهي نيز در گرمابه نوشيده مي شد. پزشکان حمام را براي مداواهاي گوناگون از معالجه سر درد گرفته تا تقويت و تجديد نيروي جنسي تجويز کرده اند(75) .
در هر صورت بيمارستان سيراف، مکاني بوده است که در درخشندگي مکتب پزشکي سيراف نقش بسزايي داشته است. احتمالا" در همين بيمارستان بوده است که طبيباني چون ابن ماهان سيرافي به درمان بيماران خود مبادرت کرده و در مورد تظاهرات و روشهاي درماني براساس روشهاي طب اسلامي به پژوهش مي پرداخته اند. محمد بن اسحاق النديم در کتاب الفهرست، از رساله السفر والحضر في الطلب ابن ماهان سيرافي معروف به يعقوب سيرافي ياد مي کند و در تاريخ الحکماء قفطي نيز از ابن ماهان بعنوان مشهورترين اطباء ياد شده است (76).